مشکل زمانی بیشتر بروز میکند که شاهد حضور برخی از استادان درکسوت اجرایی هستیم و با وجود داعیههای مطرح شده در محیطهای دانشگاهی، در عرصه فعالیت عملی، ردپایی از مطالب نظری دیده نمیشود و آنجاست که میپنداریم گویا میان حرف تا عمل، تفاوت از زمین تا آسمان است و در واقع آنچه مطرح شده، حقیقت بوده و آنچه در حاصل میبینیم، واقعیت است.
ناگفته نماند که چه بسا مدیران و مدرسان این حوزه، خود نیز به آنچه مطرح میکنند معتقد باشند اما در مقام مجری، التزام عملی در تاروپود محدودیتها، قوانین و شرایط حاکم، محکوم به اصلاح و تغییر شده و آنان نیز ملزم به تغییر در شیوه امور و اعتقادات خویش هستند.
شاید در بسیاری از رشتههای دانشگاهی دیگر هم شاهد تفاوت فاحش در عرصه آموزش و اجرا باشیم که شاید این عدمانطباق در فضای حاکم بر کسب و کار مورد پذیرش واقع شود چرا که بسیاری از افراد جامعه بهدلیل عدموقوف کامل یا عدمدرگیری مستقیم با تبعات این تفاوتها هرگز احساس زیان نکنند.
اما درخصوص فعالیتهایی چون روابط عمومی بهدلیل وجود تعاریف و تعابیر مختلف از سوی تکتک افراد جامعه، نوپایی این رشته و حرفه و عدمحضور کافی کارشناسان این امر در بدنه اجرایی، درصورت بروز هرگونه اشتباه از سوی متولیان، این حرفه را بهشدت آسیبپذیر کرده، راه رفته در مسیر اعتلا و معرفی هرچه بهتر آنرا در خلاف جهت طی نموده، فعالان این عرصه و جامعه مخاطب را دلسرد و در نهایت گامهای آیندگان این رشته و حرفه را در ورود به این اقیانوس بیانتها و تلاش برای استحکام هرچه بیشتر سنگ بنای آن، سست و متزلزلکند.
با عنایت به شرایط موجود بهنظر میرسد این حرفه نیازمند همبستگی هرچه بیشتر بین مراکز آموزشی و اجرایی از یک سو و وفاق و پیوستگی بین واحدهای روابط عمومی در بخشهای خصوصی و دولتی است تا ضمن ایجاد هماهنگی در الگوهای آموزشی و اجرایی، درک متقابلی بهوجود آمده و از تجارب پراکنده موجود، بستری مستحکم و یکپارچه برای نسل امروز و آینده این حرفه بهوجود آورد تا همواره در مسیر رشد سریعتر و صحیحتر حرکت کرده و در جایگاه درست خود قرار گیرد که با توجه به ماهیت عملکرد روابط عمومی، مزایای این روند در سراسر جامعه و بازار اشتغال نمایان شود.